گزارش

جایی برای ارائۀ گزارش تکالیف کلاسی مربوط به درس «نشر و آموزش الکترونی»

گزارش

جایی برای ارائۀ گزارش تکالیف کلاسی مربوط به درس «نشر و آموزش الکترونی»

کتاب کاغذی بهتر است یا کتاب الکترونیکی؟

راستش را بخواهید هنوز بر سر این سوال دعواست که بالاخره کدامیک بهتر است؛ کتاب کاغذی یا الکترونیک؟

البته که مهم محتوای کتاب است اما بد نیست برای انتخاب فرم و شکل کتاب هم کمی فکر کنیم.

دلایل بسیاری برای استفاده از هر یک عنوان شده است، مثل احترام به طبیعت و جلوگیری از قطع درختان یا در طرف مقابل نوستالژیک بودن مطالعۀ کتاب کاغذی و حس خوب بوی کاغذ...

برخی از دلایل دیگر را می توانید در آدرس زیر بخوانید:

https://itresan.com/151252/%D8%AF%DB%8C%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%87-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D8%A7%D8%BA%D8%B0%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D9%84%DA%A9%D8%AA%D8%B1%D9%88%D9%86%DB%8C%DA%A9%DB%8C%D8%9B/.html

اینجا هم بحثی پیرامون همین موضوع شکل گرفته که می توانید شما هم نظرتان را با دیگران در میان بگذارید و یا از نظرات دیگران مطلع شوید:

https://www.digikala.com/mag/?p=233889

من خودم برایم تفاوت چندانی ندارد اما به دلیل حساسیت چشمم به نور، بیشتر ترجیح می دهم از کتاب کاغذی استفاده کنم تا چشمم زود خسته نشود.

پ.ن: مطلب اولی لینک کوتاه نداشت و مجبور شدم این آدرس بلندبالا را لینک کنم.

هک کردن به سبک ایرانی!

شنیده ها حاکی از آن است که یک هکر ایرانی موفق شده با طراحی اپلیکیشن هایی مقدار قابل توجهی پول از حساب بانکی کاربرانی که عمدتاً ایرانی بوده اند به جیب بزند و به بیان بهتر بدزدد.

حالا گذشته از اینکه اساساً دزدی کار مزخرفی است و دزدی یک آریایی اصیل از دیگر آریایی های اصیل رسماً تمدن دو هزار و پانصد سالۀ این مرز پر گوهر را با خاک کوچه یکسان می کند، فقط ببینید این اپلیکیشن ها چه بودند؛ یک اپلیکیشن با عنوان «ماهواره» که به کاربران امکان تماشای شبکه های ماهواره ای را می داده و اپلیکیشن دیگر نسخه ای جعلی از یک فیلترشکن... انصافاً اپلیکیشن های جذاب و به درد بخوری هستند و این هکر هم دست روی خوب چیزهایی گذاشته و ذائقۀ هموطنانش را خوب می شناخته!

خلاصه که به عنوان یک آریایی اصیل به شما هموطنان عزیزم توصیۀ اکید می کنم تمام اپلیکیشن ها (حتی آنهایی که هیچ جا پیدا نمی شوند!) را فقط از منابع معتبر دریافت و نصب کنید تا کسانی که به این وسیله می خواهند به تمدن چندین و چند هزار سالۀ این خاکی که سرچشمۀ هنر است اهانت کنند طوری پودر شوند که حتی با خاک انداز هم نشود جمعشان کرد! واقعاً که زمانۀ بدی شده...

QR چیست و چه کاربردی دارد؟

QR (مخفف عبارت Quick Response) بارکد دو بعدی است. پیش تر از بارکدهای خطی یا تک بعدی استفاده می شد که کمابیش هنوز هم موجودند و معمولا روی بسته بندی محصولات تجاری درج می شد. اما QR با توجه به رمزگشایی آسان و سریع توسط دوربینهای گوشی های هوشمند که امروزه در دسترس همه هست کاربردهای بسیاری پیدا کرده است. از کاربردهای شخصی مانند تبدیل شماره تلفن یا اکانت شبکه های اجتماعی به این کدها گرفته تا حتی امکان دانلود موزیک. اخیراً در اقدام جالبی شهرداری شهر اصفهان نیز از این بارکدها برای معرفی دیوارنوشته های تاریخی و فرهنگی با نصب آنها بر روی دیوارهای شهر استفاده کرده بود.

برای آشنایی بیشتر با کاربردهای QR پیشنهاد می کنم به آدرس زیر مراجعه کنید:

https://websima.com/%DA%A9%D8%AF-qr

چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت...

عزیزان! به هوش باشید و به این خونۀ متروک برگردید که تغییرات بزرگی در راهه! می پرسید «چرا؟»، به قول حافظ «چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت»... (مدتها بود از این جنغولک بازی ها در نیاورده بودم! خنده)

ماجرا از این قراره که این ترم، کلاسی با عنوان «نشر و آموزش الکترونی» داریم و باید هر هفته مطالب مرتبط به این کلاس رو اینجا «نشر» بدیم تا هم شما «آموزش» لازم رو ببینید هم ما.

خلاصه که کامینگ سون...

منِ حیرت انگیز!

انگار همین دیروز بود که وبلاگ را راه انداختم و اولین گزارشم را با ذوق و شوق و وسواس همیشگی ام در آن گذاشتم... نمی دانم چندبار نوشتم و پاک کردم تا بالاخره توانستم یک گزارش از توی نوشته هایم بیرون بکشم. چقدر نوشتن برایم سخت بود، درست مثل الآن! خنده

یکبار سر کلاس، استاد لیست وبلاگ ها را باز کردند و به طور تصادفی به چند وبلاگ سر زدند. از قضا یکی از آنها وبلاگ من بود. آنموقع دوستان همکلاسی ام هم مثل خودم با گزارش نویسی مشکل داشتند و با دیدن وبلاگ من که حتی از جلسۀ صفرم هم در آن گزارش نوشته بودم، زمزمه های نارضایتی شان بلند شد!... استاد گفتند گزارش جلسۀ صفرم را بلند بخوانم. بعد به عنوان نمونۀ یک گزارش خوب از آن تعریف کردند. نمی دانید چقدر کِیف می دهد وقتی استادتان از کارتان تعریف کند!

این هم یک خاطرۀ خوب از کلاس :)

بلا به دور!

می خواهم خاطره هایم از کلاس را برایتان تعریف کنم. اول یک خاطرۀ بد... (در راستای تحقق اهداف آب بندانۀ وبلاگ، یک خاطرۀ خوب هم در پست بعدی خواهم گذاشت)

قبلا از شوخی های جانگداز استاد شنیده بودم اما نمی دانم چرا این خطر را جدی نمی گرفتم! با اینکه یکی از قربانیان آنها را هم از نزدیک دیده بودم که چطور آه جانسوز می کشید و تعریف می کرد که بارها سر کلاس با شوخی های استاد نواخته شده و چه لحظات بغض آلود و ضایعی را پشت سر گذاشته است!...

خلاصه که چشمتان روز بد نبیند، جلسۀ اول بعد از عید (مسلما منظورم عید سعید قربان یا عید غدیر خم یا عید فطر نیست!) استاد را دم در کلاس دیدم و پس از سلام و احوالپرسی بهشان تعارف کردم که ایشان اول وارد کلاس شوند و وقتی ایشان امتناع کردند و تعارف بنده را با تعارف پاسخ دادند، گفتم «استاد امکان نداره، شما اول بفرمایید» و ایشان باز هم لطف کرده و پاسخ تعارفم را با تعارف دادند... وقتی دیدم در دور باطل تعارفات گیر کرده ایم و اگر همینطور پیش برود قرار است تا ابد ادامه دهیم تصمیم گرفتم با یک تشکر و یک عذرخواهی به آخرین تعارفشان لبیک گفته و وارد کلاس شوم! اما غافل از آنکه همین چند لحظه پیش عبارتی به زبان لال شده ام جاری شده بود که چند لحظه بعد آبرویم هم به دنبالش، درست وسط کلاس جاری می شد!...

وارد شدنم به کلاس همانا و لبخند ملیح استاد همان! :)

استاد همانطور که لبخند می زدند وارد کلاس شدند و پس از بستن در کلاس، گفتند: «من سیاست درس میدم ولی اولین درس سیاست رو تو سال جدید از خانم حاجی زادگان یاد گرفتم. ایشون لطف کردن و دم کلاس به من تعارف کردن و گفتن امکان نداره قبل از من وارد کلاس بشن ولی بعدش نشون دادن در عالم سیاست هیچی غیرممکن نیست»...

خودتان دیگر حال معنوی من را در آنموقع تصور کنید! فقط می توانم بگویم چنین حالی را خدا نصیب گرگ بیابان هم نکند!

از دست غیبت تو شکایت نمی کنم...

ماجرا این است که دوست خوبم نرگس، به نمایندگی از استاد گزارشات کلاسی منتشر شده در وبلاگ ها را چک می کنند و راپورت کسانی را که کمتر از 10 گزارش ثبت شده در وبلاگشان داشته باشند را به استاد می دهند. به همین دلیل قرار است در یک حرکت انتحاری به وبلاگم آب ببندم و تعداد گزارشاتم را به 10 تا برسانم!

چه می شود کرد... پای نمره که وسط باشد آرمان کیفیت محتوا خود به خود جایش را به مواجهه با واقعیت کمّیت گرایی می دهد.

- آخه نرگس جان! من از 10 جلسه فقط 2 جلسه شو غایب بودم، چطور باید از جلسه هایی که غایب بودم هم گزارش بنویسم؟!...

( همراهان گرامی بابت اشکالی که در پخش گزارش، ایجاد شد صمیمانه از تک تکتان پوزش می خواهم. لطفا به ادامۀ برنامه توجه بفرمایید. از صبر و شکیبایی شما سپاسگزارم... )

غایب همیشه حاضر!

معمولا اهل غیبت کردن و اصطلاحا «جیم» شدن(!) از کلاس نیستم، حتی کلاسهایی که برایم جذابیتی ندارند را هم سعی می کنم از دست ندهم. چون معتقدم حضور فیزیکی در کلاس کمترین و در عین حال موثرترین تلاش برای یادگیری است. چرا که در کلاس است که امکان شکلگیری بحث پیرامون مباحث علمی با حضور اساتید وجود دارد و می توان به طور مستقیم با آنها گفتگو کرد و از آنها نکات مهمی آموخت.

اما متاسفانه این ترم دو جلسه از کلاس درس تکنولوژی های ارتباطی را از دست دادم. آن هم به یک دلیل؛ خواب ماندن! به قول حافظ: «خواب شیرین بامداد رحیل/ بازدارد پیاده را ز سبیل»...

تصمیم دارم برای حل معضل خواب ماندنم، با پیروی از روش شیرین «پاک کردن صورت مسئله»، از ترم آینده کلاس ساعت 8 صبح برندارم. البته این سومین ترمی است که چنین تصمیم مهمی می گیرم اما به لطف آموزش دانشکده، که برخلاف نظر من علاقۀ خاصی به ارائۀ کلاسهای 8 صبح دارد، هنوز امکان و سعادت عملی کردن آن نصیبم نشده است... گمان می کنم این تصمیم در نهایت جزء همان آرزوهایی خواهد شد که به گور خواهم برد! چاره ای نیست، احتمالا باید راه های دیگری را هم امتحان کنم. مثلا اینکه دوباره از ادامۀ تحصیل انصراف بدهم! این یکی حتما جواب می دهد...

نسیم در مقابل طوفان

از همان سالهای نخست ورود شبکه های ماهواره ای به ایران، یعنی از اوایل دهۀ هفتاد، تا الآن یکی از مهمترین نگرانی های صدا و سیمای ایران از دست دادن مخاطب بوده است. چرا که این شبکه ها با پخش برنامه های متنوع، به وضوح رقیبی سرسخت برای صدا و سیما محسوب می شدند.

از آنجایی که صدا و سیمای ایران رسانه ای دولتی و در اصل حکومتی است، با پشتوانۀ قوی حکومتی، برای از دست ندادن منافعش با مانور روی مسائل اخلاقی دست به تبلیغات منفی گسترده با کلیدواژۀ «تهاجم فرهنگی» علیه این شبکه ها زد. اما پس از شکست نسبی در این پروژۀ ضد تبلیغاتی و در کنار رویکرد سلبی، رویکرد ایجابی نیز تصمیم دیگری بوده که طی سالهای اخیر اتخاذ کرده است تا شاید بتواند مخاطبانش را دوباره جذب کند.

تاسیس شبکه ای مانند شبکۀ نسیم با شعار نشاط و سرگرمی برآمده از همین رویکرد است. برنامه هایی از جمله خندوانه و دورهمی که از این شبکه پخش می شوند هم باعث موفقیت آن در جذب مخاطب شده اند. اما هنوز هم در مقایسه با برنامه های مشابه شبکه های ماهواره ای که برخی حتی بُرد جهانی پیدا کرده اند می توان گفت اینگونه برنامه ها تنها نسیمی هستند در مقابل طوفان!

مرد این بار گران نیست دل مسکینم...

جلسۀ چهارم انصافاً جلسۀ پرباری بود. البته از نظر بار تکالیفی که استاد لطف کرده و بر دوش ناتوان ما گذاشتند، عرض می کنم! اما بنده به نوبۀ خود زیاد زندگی را سخت نمی گیرم چرا که خودش همینجوری هم سخت است دیگر نیازی به سختگیری ما ندارد!

این شد که به قول حضرت حافظ وقتی دیدم «هیهات! مرد این بار گران نیست دل مسکینم» از همان جلسۀ چهارم که مصادف بود با پانزدهم اسفند تا همین امروز که هجدهم فروردین است، این بار گران را گوشه ای وانهادم و به عیش پیشانوروزی، نوروزی و پسانوروزی پرداختم... جای شما خالی! هرچند که گفته اند «وصف العیش؛ نصف العیش!» اما عجالتاً از وصف آن می گذریم که «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» و به قول وجدانم که این روزها بسیار از دستم عصبی است «بسّه دیگه! چقد وقت تلف می کنی؟! بشین کاراتو بکن دیگه! اه!»

حالا بیایید نگاهی به این بار گران بیندازیم تا بلکه وجدانم انقدر با گیر دادن به من خودش را عذاب ندهد...

اوه! اوه! برای تایپ ده انگشتی باید 9 حرف جدید را تمرین می کردیم. احتمالاً نصف سنگینی این بار گران به دلیل وجود چنین تکلیف غول پیکری در آن بوده! من بروم ببینم می توانم تا شاخ این غول را بشکنم یا نه...